lonly.girl

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند .

مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟ دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی.


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 12:44 توسط E.A| |

سلام. امروز تولدمه.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:45 توسط E.A| |

آیا کلبه شما هم در حال سوختن است؟

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:47 توسط E.A| |

شکست یک اتفاق است

یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود.
روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود.
شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند.
یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:43 توسط E.A| |

 

دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .


 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:26 توسط E.A| |

طوری زندگی کن که زندگیت ارزش

نجات دادن داشته باشد!

روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را...

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:4 توسط E.A| |

پشتش سنگین بودوجاده های دنیا طولانی.میدانست که همیشه جز اندکی ازبسیاررا نخواهد رفت.
اهسته اهسته میخیزد.دشوار و کند ودورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمیداشت و انرا چون اجباری بر دوش میکشید.
پرنده ای در اسمان پر زد سبک.و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:این عدل نیست کاش پشتم را این همه سنگین نمیکردی.من هیچگاه نمی رسم.هیچگاه.و در لاک سنگی خود خزیدبه نیت ناامیدی.
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد.زمین را نشانش داد.کره ای کوچک بود.
و گفت:نگاه کن ابتدا و انتهایی ندارد.هیچ کس نمیرسد چون رسیدنی در کار نیست.فقط رفتن است حتی اگر اندکی.و هر بار که میروی رسیده ای...
باور کن انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست.تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی پاره ای از مرا.
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت.دیگر نه بارش چندان سنگین بود نه راه ها چندان دور.
سنگ پشت به راه افتاد و گفت:رفتن حتی اگر اندکیءو پاره ای از او را با عشق بر دوش کشید.
نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:6 توسط E.A| |

شیشه ای می شکند… یک نفر می پرسد…چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید…شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد…باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد… تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد… اما امشب دیدم… هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید… از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:34 توسط E.A| |

 

هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟


مردم گریه میکنند...


نه به خاطر اینکه ضعیف هستند!!!


بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند....

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:34 توسط E.A| |

وقتی می بینمت عذاب می کشم ، وقتی نمی بینمت هم عذاب می کشم. وقتی اینجاهستی عذاب می کشم وقتی که اینجا نیستی هم عذاب می کشم.وقتی به من لبخند می زنی عذاب می کشم وقتی به کس دیگه ای لبخند می زنی هم عذاب می کشم. وقتی اسمم رو صدا می کنی عذاب می کشم و وقتی صدا نمی کنی هم عذاب می کشم.فکر می کنم تا زمانیکه بمیرم این عذاب ادامه داره اما ترجیح می دم که کنارم باشی .اینکه ببینمت و عذاب بکشم بهتر از اینه که اینجا نباشی

 

نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:42 توسط E.A| |

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 9 صفحه بعد


قالب وبلاگ : فقط بهاربيست



قالب پرشین بلاگ - پزشک متخصص - گویا آی تی - تک تمپ - سکوت | قالب بلاگ اسکای - گرافیک - وبلاگ